قند و عسل

امروز کوچولوی ما چهار ماه و نیمش تموم شد. داره کم کم بزرگ میشه وروجک مامانی. چند روز پیش رفتم سونوگرافی و فهمیدم کوچولوی ما یه گل پسره. من و باباش هم تصمیم گرفتیم که اسمش رو محمد سجاد بزاریم.امیدوارم محمد سجاد ما همیشه سالم و سلامت باشه. دو روز پیش هم با بابای محمد سجاد و مامانی خودم رفتیم واسه گل پسر کوچولوی خونمون یه خورده وسایل سیسمونی رو خریدیم { تو پست بعدی عکساشو براتون میزارم} خیلی قشنگن تا الان چندبار بازشون کردم و نازشون دادم. لحظه شماری میکنم پسرم دنیا بیاد و این لباسارو بپوشه منم حسابی نازشو بکشم و از خوشحالی پر در بیارم.  راستی امروز برای اولین بار تکون خوردنشو احساس کردم.گل پسری دیگه بزرگ شده و مامان...

  سلام دوستای خوبم من از قبل واسه پسر کوچولوم مطالبی رو نوشته بودم . واسه اینکه خاطرش واسه وروجکم بمونه اینجا مینویسم تا وقتی بزرگ شد و خوند بدونه که مامان خانمی چه احساسی داشت وقتی محمد سجاد داشت کم کم تو دلش رشد میکرد. بفرمایید خواهش میکنم   امروز اومدم با یه خبر خوش. دو روز پیش متوجه شدم که توی دل من یه جنین کوچولو داره رشد میکنه. خیلی خوشحالم. الان موقع اش شده که به کوچولو بگم: عزیز دلم خوش اومدی. هنوز دست و پا و چشم و دهان نداری اما من با تمام وجودم دوستت دارم و ازت مراقبت میکنم. تو هم قول بده زود زود بزرگ بشی و به این دنیا بیای تا چشمای مامان به دیدنت روشن بشه. بی صبرانه منتظرتم کوچولو...